امروز پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

ایجاد فرصتهای برابر، اولین گام برون رفت از بحران انسانیت

با این که خیلی سعی می کنم در این وبلاگ فقط دیدگاه های فنی مرتبط با مهندسی برق را مطرح کنم و  از بیان سایر موضوعات اجتناب کنم، اما گاهی نمی شود …

حقیقت این است که مهندسی برق جزء بسیار کوچک و ناچیزی از زندگی است…

چند روز پیش شهردار تهران که خود متولی ساماندهی وضعیت شهری است که به نظر بنده به غلط ام القرای جهان اسلام هم نامیده شده است، در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرد که حدود پانزده هزار کارتن خواب در تهران زندگی می کنند که در بین آنها افراد دانشگاهی هستند که بیش از چند کتاب ترجمه کرده اند! یا رزمندگانی وجود دارند که جندین سال در جبهه حضور داشته اند! البته احتمالا این آمار ایشان فقط شامل کسانی می شود که به قول مهندسین برق Outdoor زندگی می کنند! یعنی همه نیازهای زندگی چون خواب ، قضای حاجت، حتی مطالعه و … را در فضای کاملا باز به انجام می رسانند. به عبارت دیگر، این آمار شامل زاغه نشینها، ساکنین ساختمانهای متروکه و بیغوله نشینها و … نمی شود.

هر چند مقایسه وضعیت چنین افرادی با آقازاده هایی که ایضا به نظر بنده به غلط آقازاده نامیده شده اند (انگل زاده واژگان مناسبتری است) و بسیاری از آنها منسوبین همین مسوولین فعلی مملکت هستند، بیشتر موج انزجار و یاس تولید می کند تا فضای فرصت و بهبود، ولی این مقایسه نشان دهنده یک اختلاف سیاست آشکار با سیاست اصولی  کشورهایی است که مسیر رشد و بالندگی در پیش گرفته اند …

تعمق در جملات به ظاهر ساده ای که سیاستمداران کشورهای مختلف بیان می کنند و خود این جملات نشات گرفته از  برنامه های کلان این کشورها در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، به روشنی نشانگر عمق فاجعه است…

مثلا آقای اوباما در سخنرانیهای خود بسیار این جمله را تکرار و بدان افتخار می کند : ایجاد فرصتهای برابر برای همه آمریکاییان. به عبارت دیگر به صفر رساندن تاثیر رانت، روابط، نسبتها و …

این جمله، جمله ای بسیار مهم است. یعنی ما شرایطی ایجاد کرده ایم تاهر که شایسته تر باشد امکان بالندگی و شکوفایی بیشتری پیدا کند.

حال سوال این است : آیا سیاست موجود کشور ما در جهت رشد و بالندگی است ؟ در کشوری که در آن فداکاری و از جان گذشتگی یک انسان برای کشورش، تحصیلات و تالیف کتاب و … شایستگی محسوب نمی شود و ذینفعان آن در دونترین شرایط و وضعیت معیشتی به سر می برند، این سوال خودنمایی می کند که پس چه چیز شایستگی محسوب می شود؟ آیا انتظار آن است که افراد جامعه برای ارتقای وضعیت خود به تزویر و ریا، رانت و یا حتی فروش شرافت خود بپردازند؟ آیا برنامه ای برای برون رفت از بحران وجود دارد؟

سوال اساسی من همان سوال گاندی فقید است: آیا در جامعه ای که مرد باید نانش را از نامرد گدایی کند، نان روسپی گری حلالتر از نان حاصل از فروش شرافت نیست؟

نوشته‌های مرتبط