امروز پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

ماشین علمی – طنز

راستش اگر کسی بپرسد که اصلا چرا عنوان این پست را “ماشین علمی” گذاشتم، باید بگویم از اولش برای خودم هم مبهم بود. شاید چیزی در مایه های استعاره یا تشبیه و شاید هم توهم بنده باشد. در ذهن غبار آلود و متوهم بنده، علم مثل یک ماشین است؛ یعنی مداوما فکر می کنم که وظیفه و هدف خاصی دارد. مثلا همین اتوموبیل قشنگ بالا را ببینید، وظیفه اش رساندن سریع ما به مقصد است.

یکی از مواقعی که ذهن بنده خیلی به یاد ماشین می افتد، هنگامی است که موعد کنفرانس خیلی مهمی در صنعت برق نزدیک باشد و بنده هم به لحاظ تفکر ماشینی خوبم به عنوان داور مقالات انتخاب شوم.

داور شدن در یک کنفرانس برای بنده همانند بازدید از یک نمایشگاه ماشین است. با این حال از آنجا که ذهن متوهم و بدبینی دارم همیشه فکر می کنم که ماشینهایی که به بنده نشان داده می شود، یکجورهایی مشکل دارند. نه اینکه بگویم مثلا خدای ناکرده مثل شکل بالا به جای موتور خر دارد، ولی خوب بگذارید با چند جمله وضعیت دردناکم را توصیف کنم :

– در داوری مقالات یک کنفرانس، این تصور به ذهنم رسوخ کرد که دو مقاله با مطالب مشابه (شامل عکس و فرمول و سایر خرت و پرتها) ولی عناوین و نویسندگان مختلف برای بنده ارسال شده است. اول فکر کردم که حتما اشتباه لپی بوده ولی بعدا و با راهنماییهای دبیرخانه کنفرانس منوجه شدم که یکی از مقاله ها یک صفحه بیشتر بوده و در پاورقیهایش هم به معادل انگلیسی لغات قلمبه و سلمبه ارجاع کرده است. بعدا هم وقتی دیدم که هر دو مقاله در کتاب کنفرانس چاپ شده، به جان آن خانم دبیرخانه کنفرانس  که بنده را ار چنین خطای فاحشی نجات داده بود کلی دعا کردم… 

– در یک کنفرانس، مقاله خطیری را داوری کردم که نویسنده اش رسالت مهم “شیر فهم نمودن” یکی از مقالات ارائه شده در کنفرانس قبلی را احساس کرده و  لذا  همان مقاله را با تکنولوژی بالاتری (استفاده از فتوشاپ به جای ورد)  و  تحت برند معتبر خودش ارسال کرده بود! البته به نظر می رسد که بنده در هنگام داوری آن مقاله از خود بیخود شده و با عقلانیت ناخودآگاه خود آن را اکسپت کردم. نهایتا هم با مشاهده چاپ مقاله این شک بنده برطرف شد و متوجه شدم که  نوعی عقلانیت ناخودآگاه جمعی بر رفتار همه ما حاکم است…

– فرض کنید بنده در یک نمایشگاه ماشین، به نمایشگاه دار محترم بگویم آقا این پراید مدل چه سالی است؟ و وی با نگاهی “عاقل اندر بنده” بگوید، همان پیکان را می گویی؟

البته شاید هم توهم بنده بوده باشد. بنده شنیدم که آقایی که مسوول اجرایی کنفرانس بود به دستگاه “ویدئو پروژکتور” گفت  “پاورپوینت”. نمی دانم چرا قیافه این راننده ماشین بالایی مرا یاد او می اندازد!

 – از آنجا که حدس زدم این آقای با کلاس ممکن است خیلی اجرایی و پروفشنال باشد و در محاورات خود از بعضی اصطلاحات تخصصی استفاده کند (مثلا به چاقو بگوید تیزی و بنده گیج بزنم)، به آقای دیگری که دبیر علمی همان کنفراس  بود مراجعه کردم و گفتم آقا احتمالا بنده دچار شیزوفرنی شده ام. البته وسواسی هم هستم. شما بنده را راهنمایی بفرمایید. همه اش فکر می کنم عده ای کافر بی دین از خدا بی خبر، قبلا مقالات این نویسندگان شخیص را دزدیده و به انگلیسی ترجمه کرده و با بی انصافی تمام در IEEE Xplore نمایه هم کرده اند.  آقای دبیر، رویی ترش کرد و  گفت:  شما گویا خبر نداریذ؛ سال گذشته، ما با چاپ صد مقاله در کنفرانس … (نمی دانم سیبت بود، سی نت بود، به هر حال یه همچین چیزهایی) کشور اول شدیم و آلمان با یک سوم تعداد مقالات ما و با فاصله زیادی دوم شد. آیا آن صد مقاله هم ….. که ناگهان بنده بی اختیار فریاد زدم  احسنت… احسنت…. و همینطور احسنت احسنت کنان جان بدر همی بردی…. البته بعدا متوجه شدم که این واکنش دفاعی و غیر ارادی بدن بنده مثل همان عقلانیت ناخودآگاه بنده است، درست مثل همین حشراتی که در تلویزیون نشان می دهند که یکدفعه زرد (ببخشید سبز) شده و رنگ برگ درخت می شوند تا جان همی بدر بردندی.

خلاصه از آنجا که بیماری توهم بنده خیلی گسترش یافته و در این کنقرانس آخری خیال کردم که هر ده مقاله ارسالی قبلا توسط IEEE  کافر به  انگلیسی ترجمه شده لذا … هم اکنون انصراف از رایانه خود را اعلام می دارم

خوب خسته شدم و ذهنم  متورم هم شده است… عزت زیاد و ماشین علمی پایدار و به امید کسب رکورد دیگری در تعداد مقالات و مشت محکمی هم به دهان IEEE  نابکار. فقط امیدوارم که شرایط آن فراهم شود که دانشمندان برقی ما هم یک زمانی به شهرت دانشمندان هسته ای ما برسند.

نوشته‌های مرتبط